شمع شب افروز حیدر میرود سوی جنان
با دلی بشکسته و با قامتی همچون کمان
پرگرفته مرغ باغ آرزوهای علی
در غمش خون گرید امشب دیده هفت آسمان
.
.
.
طپشهای دلم روبه رکود است
دلم مشغول آن یاس کبود است
نشانی های اورا جمع کردم
چه سازم سرسرایم پرزدود است
.
.
.
یاس باغ مصطفی بعد ازپدرخشکیده شد
از جفای ظالمان برگ وبر او چیده شد
آنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشید
قوت هر روز وشب زهرا سرشک دیده شد
.
.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: